تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد
تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد گوی گردان فلک در خم چوگان تو باد والی کشور هفتم که زحل دارد نام کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد ...
تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد گوی گردان فلک در خم چوگان تو باد والی کشور هفتم که زحل دارد نام کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد ...
گهم به سلسله قرض پای بند کند گهم به منت و افلاس مبتلا دارد نه خواجه تربیتی میکند مرا هرگز نه پادشه نظری سوی این گدا دارد عبید لاجرم اکنون چو...
به نوک نیزه برآرد ز قعر نیل نهنگ به زخم تیر در آرد ز اوج ابر عقاب شدست فتنه در ایام پادشاهی او چو چشم بخت بداندیش جاه او در خواب جهان پناه...
کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را ما که ...
مژدگانی که گربه تائب شد زاهد و عابد و مسلمانا بود در مسجد آن ستوده خصال در نماز و نیاز و افغانا این خبر چون رسید بر موشان ...
عقل با روح خودستایی کرد عشق با هر دو پادشائی کرد از پس پرده حسن با صد ناز چهره بنمود و دلربائی کرد ناگهان التفات عشق بدید غره...
گفتم عقلم گفت که حیران منست گفتم جانم گفت که قربان منست گفتم که دلم گفت که آن دیوانه در سلسلهٔ زلف پریشان منست
خسروا پیش که این طاق معلی کردند سقف این طارم نه پایهٔ مینا کردند هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند جو...
جهان پناها ده سال بیش میگذرد که بنده نام دعاگوئی شما دارد نه جز شماش مربی نه جز شما مخدوم نه جز شما به جهان یار و آشنا دارد نه جز به لطف تو...
غنیمتست غنیمت شمار فرصت عیش ز باده دست مدار و ز عیش روی متاب به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب بنوش جا...
میزند غمزهٔ مرد افکن او تیر مرا دوستان چیست در این واقعه تدبیر مرا من دیوانه نه آنم که نصیحت شنوم پند پیرانه مده گو پدر پیر مرا منم و ن...
میشنیدم هرآنچه میگفتی آروادین قحبهٔ مسلمانا گربه آنموش را بکشت و بخورد سوی مسجد شدی خرامانا دست و رو را بشست و مسح کشید ور...
صباح عید و رخ یار و روزگار شباب خروش چنگ و لب زنده رود و جام شراب هوای دلبر و غوغای عشق و آتش شوق نوای بربط و آواز عود و بانک رباب نوید ف...
میکند سلسلهٔ زلف تو دیوانه مرا میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا متحیر شدهام تا غم عشقت ناگاه از کجا یافت در این گوشهٔ ویرانه مرا هوس ...
گربه در پیش من چو سگ باشد که شود روبرو بمیدانا گربه این را شنید و دم نزدی چنگ و دندان زدی بسوهانا ناگهان جست و موش را بگرفت چون پلنگی...
خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد کسیکه پرتو را...
دهان غنچهٔ دولت به طلعتش خندان زبان سوسن نصرت به مدحتش گویا جهان پناها گر امر نافذت خواهد به یک اشاره عالی که هست عقده گشا دماغ دهر ز سوادی...
ای خط و خال خوشت مایهٔ سودای ما ای نفسی وصل تو اصل تمنای ما چونکه قدم مینهد شوق تو در ملک جان صبر برون میجهد از دل شیدای ما چتر همایون عشق سایه...
سر هر سفره چون نهادی پای شیر از وی شدی گریزانا روزی اندر شرابخانه شدی از برای شکار موشانا در پس خم مینمود کمین همچو ...
خدایا تا خم طاق دو رنگی گهی رومی نماید گاه زنگی خم ایوان شاه کامران را ابواسحاق سلطان جهان را به رفعت با فلک دمساز گردان بدچرخ از ...
مرا قرض هست و دگر هیچ نیست فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست جهان گو همه عیش و عشرت بگیر مرا زین حکایت خبر هیچ نیست هنر خود ندانم و گر نیز هست چ...
در این مضیق تفکر ز هاتف غیبی به گوش جان من آمد یکی خجسته ندا که ای ضمیر تو از حاصلات کن غافل ندانی این قدر و خویش را نهی دانا حصول گردش چرخ بلند و ...
در ما به ناز مینگرد دلربای ما بیگانهوار میگذرد آشنای ما بیجرم دوست پای ز ما درکشیده باز تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما با هیچک...
اگر داری تو عقل و دانش و هوش بیا بشنو حدیث گربه و موش بخوانم از برایت داستانی ...