میشنیدم هرآنچه میگفتی آروادین قحبهٔ مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر زود برد این خبر بموشانا